رودباری است مر ثقیف را، کوهی به طائف که اعلای آن ثقیف و اسفل آن نصیر بن معاویه راست. (منتهی الارب). کوهی به طائف و پیغمبر اکرم هنگام مراجعت از حنین بدانجا آمد و امر داد که حصار مالک بن عوف قائد غطفان را در حضور وی ویران سازند. (از معجم البلدان)
رودباری است مر ثقیف را، کوهی به طائف که اعلای آن ثقیف و اسفل آن نصیر بن معاویه راست. (منتهی الارب). کوهی به طائف و پیغمبر اکرم هنگام مراجعت از حنین بدانجا آمد و امر داد که حصار مالک بن عوف قائد غطفان را در حضور وی ویران سازند. (از معجم البلدان)
به رود دجله هم اطلاق شده و آن در اصل تیگر بوده که ایرانیها به مناسبت تندی به دجله می گفتند، در زبان فرنگی هم تیگر به دجله گویند از فارسی گرفته اند، (فرهنگ لغات شاهنامه)، آقای پیرنیا آرد: کنت کورث نوشته در آسیا رودی نیست که به تندی دجله باشد و برای استدلال به اسم دجله یعنی تیگر استناد کرده گوید که تیر را به زبان پارسی تیگریس گویند، (ایران باستان ج 2 ص 1372)
به رود دجله هم اطلاق شده و آن در اصل تیگر بوده که ایرانیها به مناسبت تندی به دجله می گفتند، در زبان فرنگی هم تیگر به دجله گویند از فارسی گرفته اند، (فرهنگ لغات شاهنامه)، آقای پیرنیا آرد: کنت کورث نوشته در آسیا رودی نیست که به تندی دجله باشد و برای استدلال به اسم دجله یعنی تیگر استناد کرده گوید که تیر را به زبان پارسی تیگریس گویند، (ایران باستان ج 2 ص 1372)
رود نیل مصر را گویند و معرب نیلوس می باشد، در دنیا نهری غیر از این یافت نشود که از جنوب به شمال جاری شود و همچنین نهری اطول از این هم نیست چه که طول این رود در بلاد اسلام مسافت یک ماه در بلاد نوبه دو ماه و در بیابانها چهار ماه راه است که بعد از آن هم در بلاد استوا به بلادالقمر سر درمی آورد، آغاز مد این رود در ایام گرما است و نقصان وی در ماه توت قبطی است، زیادت آب به حد معلومی می رسد و تمام اراضی مصر را فرامی گیرد و هفت خلیج دارد: خلیج الاسکندریه و خلیج دمیاط و خلیج منف و خلیج النهی و خلیج الفیوم و خلیج عرسی و خلیج سروندوس، وقتی که ارتفاع آب به 16 ذراع بالغ شد خلیج ها را باز کنند و آب به تمام اراضی مصر می رسد و شکل دریای آبادی به خود گیرد چنانکه مابین دو کوه هم بی آب نمی ماند، در آب نیل یک نوع ماهی موسوم به رغاده یافت شود و آن ماهی لطیفی است که هرکس دست به او بزند یا به تور بیندازد رعشه و لرزی در دست وی پیدا شود و تا دست نکشد این حالت برطرف نشود و نیز تمساح های مخصوصی در این رودخانه هست که نظیر آن در جاهای دیگر نیست، (از معجم البلدان)، رودی است بزرگ و مشهور آن چنان که در همه عالم وجود همانندی ندارد، ابن سینا در توصیف آن گفته است که نیل به سه صفت از دیگر رودهای عالم ممتاز است، نخست آنکه درازترین رودهای روی زمین است و راه درازی را که می پیماید سبب لطافت آن می شود، و دیگر آنکه از میان ریگها و صخره ها می گذرد نه از زمین های بد و فاسد و گلناک که موجب آلودگی آب رودها می شوند، سه دیگر آنکه بر خلاف رودهای دیگر سنگ در آن سبز نگردد، چون رودهای دیگر کاهش گیرد آب نیل افزون شود و افزونی آب به سبب بارانهائی است که در آن بلاد می بارد، سرآغاز آن را که در جنوب خط استواء است هیچ آبادانی نیست و بدان جهت آگاهی از آن دشوار است و جز آنچه یونانیان روایت کرده اند خبری از آن به ما نرسیده است، بطلمیوس گوید: نیل از کوه قمر از ده موضع جاری است و میان هر نهر و نهر دیگر یک درجه فاصله است، مثلاً از جانب مغرب شعبه نخست در طول 48 درجه است و شعبه دوم در طول 49 درجه الخ ... چنانکه شعبه دهم در طول 57 درجه باشد، این ده شعبه در دو دریاچه می ریزند یعنی هر پنج رود در یک دریاچه، آنگاه از هر یک چهار رود خارج می شود دو تای آنها به هم می پیوندند و جمعاً تشکیل 6 رود می دهند و به طرف شمال جریان یافته نزدیک خط استوا به دریاچه مدور کورا می ریزند ... از آن نیل مصر به طرف شمال جریان می یابد و بر بلاد سیاهان می گذرد، نخست بر زغاوه، سپس بر دنقله و از شهرهای نوبه و بعداً بر اسوان می گذرد و از آنجا با اندک انحرافی به جانب شمال غربی پیش می رود سپس به مشرق می گرایدو بالاخره در طول 54 درجه و عرض 30 درجه به مصر داخل می شود، در مصر در قریۀ شطنوف دو شعبه می شود، شاخۀغربی از بلده رشید گذشته به دریا می ریزد و قسمت شرقی دو شاخه شده از طرفین دمیاط به دریا می ریزد، (اختصار از ترجمه تقویم البلدان ص 61 و 62) : نیل دهنده توئی به گاه عطیت پیل دمنده به گاه کینه گزاری، رودکی، بر سخاوت او نیل را بخیل شمار بر شجاعت او پیل را ذلیل انگار، منطقی، ز جوش سواران و از گرد پیل زمین شد به کردار دریای نیل، فردوسی، مرا بیم دادی که در پای پیل تنت را بسایم چو دریای نیل، فردوسی، چون کشتی پر آتش و گردان در آب نیل بیرون زد آفتاب سر از گوشۀ جهن، عسجدی، بر کشتی عمر تکیه کم کن کاین نیل نشیمن نهنگ است، انوری، به آب و رنگ تیغش برده تفضیل چو نیلوفر هم از دجله هم از نیل، نظامی، از آن ره که در پای پیل آمدش گذرگه سوی رود نیل آمدش، نظامی، ناف هرچشمه رود نیلی شد هر سبیلی به سلسبیلی شد، نظامی، نیل کم از زنده رود و مصر کم از جی قاهره مقهور پادشای صفاهان، خاقانی، آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد و آن نیل مکرمت که شنیدی سراب شد، خاقانی، تیغ او دست موسوی است ازآنک نیل را چون سر قلم بشکافت، خاقانی، رود نیل است این حدیث جانفزا یاربش بر چشم قبطی خون نما، مولوی (از آنندراج)، چنین یاد دارم که سقای نیل نکرد آب بر مصر سالی سبیل، سعدی، نگویم که بر آب قادر نیند که بر شاطی نیل مستسقی اند، سعدی، همچنان در فکر آن بیتم که گفت پیلبانی بر لب دریای نیل، سعدی
رود نیل مصر را گویند و معرب نیلوس می باشد، در دنیا نهری غیر از این یافت نشود که از جنوب به شمال جاری شود و همچنین نهری اطول از این هم نیست چه که طول این رود در بلاد اسلام مسافت یک ماه در بلاد نوبه دو ماه و در بیابانها چهار ماه راه است که بعد از آن هم در بلاد استوا به بلادالقمر سر درمی آورد، آغاز مد این رود در ایام گرما است و نقصان وی در ماه توت قبطی است، زیادت آب به حد معلومی می رسد و تمام اراضی مصر را فرامی گیرد و هفت خلیج دارد: خلیج الاسکندریه و خلیج دمیاط و خلیج منف و خلیج النهی و خلیج الفیوم و خلیج عرسی و خلیج سروندوس، وقتی که ارتفاع آب به 16 ذراع بالغ شد خلیج ها را باز کنند و آب به تمام اراضی مصر می رسد و شکل دریای آبادی به خود گیرد چنانکه مابین دو کوه هم بی آب نمی ماند، در آب نیل یک نوع ماهی موسوم به رغاده یافت شود و آن ماهی لطیفی است که هرکس دست به او بزند یا به تور بیندازد رعشه و لرزی در دست وی پیدا شود و تا دست نکشد این حالت برطرف نشود و نیز تمساح های مخصوصی در این رودخانه هست که نظیر آن در جاهای دیگر نیست، (از معجم البلدان)، رودی است بزرگ و مشهور آن چنان که در همه عالم وجود همانندی ندارد، ابن سینا در توصیف آن گفته است که نیل به سه صفت از دیگر رودهای عالم ممتاز است، نخست آنکه درازترین رودهای روی زمین است و راه درازی را که می پیماید سبب لطافت آن می شود، و دیگر آنکه از میان ریگها و صخره ها می گذرد نه از زمین های بد و فاسد و گلناک که موجب آلودگی آب رودها می شوند، سه دیگر آنکه بر خلاف رودهای دیگر سنگ در آن سبز نگردد، چون رودهای دیگر کاهش گیرد آب نیل افزون شود و افزونی آب به سبب بارانهائی است که در آن بلاد می بارد، سرآغاز آن را که در جنوب خط استواء است هیچ آبادانی نیست و بدان جهت آگاهی از آن دشوار است و جز آنچه یونانیان روایت کرده اند خبری از آن به ما نرسیده است، بطلمیوس گوید: نیل از کوه قُمر از ده موضع جاری است و میان هر نهر و نهر دیگر یک درجه فاصله است، مثلاً از جانب مغرب شعبه نخست در طول 48 درجه است و شعبه دوم در طول 49 درجه الخ ... چنانکه شعبه دهم در طول 57 درجه باشد، این ده شعبه در دو دریاچه می ریزند یعنی هر پنج رود در یک دریاچه، آنگاه از هر یک چهار رود خارج می شود دو تای آنها به هم می پیوندند و جمعاً تشکیل 6 رود می دهند و به طرف شمال جریان یافته نزدیک خط استوا به دریاچه مدور کورا می ریزند ... از آن نیل مصر به طرف شمال جریان می یابد و بر بلاد سیاهان می گذرد، نخست بر زغاوه، سپس بر دنقله و از شهرهای نوبه و بعداً بر اسوان می گذرد و از آنجا با اندک انحرافی به جانب شمال غربی پیش می رود سپس به مشرق می گرایدو بالاخره در طول 54 درجه و عرض 30 درجه به مصر داخل می شود، در مصر در قریۀ شطنوف دو شعبه می شود، شاخۀغربی از بلده رشید گذشته به دریا می ریزد و قسمت شرقی دو شاخه شده از طرفین دمیاط به دریا می ریزد، (اختصار از ترجمه تقویم البلدان ص 61 و 62) : نیل دهنده توئی به گاه عطیت پیل دمنده به گاه کینه گزاری، رودکی، بر سخاوت او نیل را بخیل شمار بر شجاعت او پیل را ذلیل انگار، منطقی، ز جوش سواران و از گرد پیل زمین شد به کردار دریای نیل، فردوسی، مرا بیم دادی که در پای پیل تنت را بسایم چو دریای نیل، فردوسی، چون کشتی پر آتش و گردان در آب نیل بیرون زد آفتاب سر از گوشۀ جهن، عسجدی، بر کشتی عمر تکیه کم کن کاین نیل نشیمن نهنگ است، انوری، به آب و رنگ تیغش برده تفضیل چو نیلوفر هم از دجله هم از نیل، نظامی، از آن ره که در پای پیل آمدش گذرگه سوی رود نیل آمدش، نظامی، ناف هرچشمه رود نیلی شد هر سبیلی به سلسبیلی شد، نظامی، نیل کم از زنده رود و مصر کم از جی قاهره مقهور پادشای صفاهان، خاقانی، آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد و آن نیل مکرمت که شنیدی سراب شد، خاقانی، تیغ او دست موسوی است ازآنک نیل را چون سر قلم بشکافت، خاقانی، رود نیل است این حدیث جانفزا یاربش بر چشم قبطی خون نما، مولوی (از آنندراج)، چنین یاد دارم که سقای نیل نکرد آب بر مصر سالی سبیل، سعدی، نگویم که بر آب قادر نیند که بر شاطی نیل مستسقی اند، سعدی، همچنان در فکر آن بیتم که گفت پیلبانی بر لب دریای نیل، سعدی
رود لار نام رودی به شمال شرقی تهران که از کوه مرتفعکلون بسته واقع در شمال ناحیۀ لواسان و رودبار و لورا و شهرستانک جاری است و دارای چشمه های متعدد مانند سفید آب و ملک چشمه و چهل چشمه است و پس از طی درّۀ لار به مازندران میرود، (جغرافیای سیاسی کیهان)
رود لار نام رودی به شمال شرقی تهران که از کوه مرتفعکلون بسته واقع در شمال ناحیۀ لواسان و رودبار و لورا و شهرستانک جاری است و دارای چشمه های متعدد مانند سفید آب و ملک چشمه و چهل چشمه است و پس از طی درّۀ لار به مازندران میرود، (جغرافیای سیاسی کیهان)
رودباری است مر بنی جعده را. (منتهی الارب). وادیی است ازآن بنی جعده در جوف العارض که در فلج جاری شود و میان آن دو مسیر یک شبانه روز است. (از معجم البلدان)
رودباری است مر بنی جعده را. (منتهی الارب). وادیی است ازآن بنی جعده در جوف العارض که در فلج جاری شود و میان آن دو مسیر یک شبانه روز است. (از معجم البلدان)
نام دهستانی است ازشهرستان بوشهر. در فارسنامۀ ناصری چنین آمده: رودحله در شمال بوشهر واقع است. درازای آن از قلعه سوخته تا رستمی چهار فرسخ است و پهنای آن از نیم فرسخ نگذرد، و محدود است از مشرق به ناحیۀ انگالی و از شمال به ناحیۀ شبانکاره و از سمت مغرب و جنوب بدریای فارس. کشت این ناحیه گندم و جو دیمی است. قصبۀ آن قلعه سوخته است و در حدود چهار فرسخ از بوشهر و چهل ویک فرسخ از شیراز دور افتاده است و شکار این ناحیه جز آهوو در زمستان جز آهوبره نیست و این ناحیه مشتمل بر ده قریه است -انتهی. نام یکی از دو دهستان بخش گناوه از شهرستان بوشهر. حدود و مشخصات آن بدین قرار است: از شمال به دهستان شبانکاره و از جنوب به دهستان انگالی و از مغرب به خلیج فارس و از مشرق به دهستان زیارت. این دهستان در جنوب شرقی بخش واقع است و رود حله که از بهم رسیدن دو رود خانه شاپور و دالکی تشکیل میشود از وسط دهستان جاری است و حد فاصل آن از دهستان حیات داود و رود خانه شور است. این دهستان در جلگۀساحلی قرار دارد و هوای آن گرم مرطوب است و آب مشروب و زراعتی اهالی از رودخانه و چاه تأمین میگردد. محصولات عمده اش عبارت است از غلات و اندکی خرما و سبزی. شغل اهالی زراعت است. این دهستان از 15 آبادی تشکیل یافته است و سکنۀ آن در حدود 5200 تن و دیه های مهم آن عبارتند از: محمدی، احشام احمد، مجنون، قلعه سرجان، کره بند، قلعه سوخته و مهرزی. قریۀ محمدی مرکز دهستان محسوب میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
نام دهستانی است ازشهرستان بوشهر. در فارسنامۀ ناصری چنین آمده: رودحله در شمال بوشهر واقع است. درازای آن از قلعه سوخته تا رستمی چهار فرسخ است و پهنای آن از نیم فرسخ نگذرد، و محدود است از مشرق به ناحیۀ انگالی و از شمال به ناحیۀ شبانکاره و از سمت مغرب و جنوب بدریای فارس. کشت این ناحیه گندم و جو دیمی است. قصبۀ آن قلعه سوخته است و در حدود چهار فرسخ از بوشهر و چهل ویک فرسخ از شیراز دور افتاده است و شکار این ناحیه جز آهوو در زمستان جز آهوبره نیست و این ناحیه مشتمل بر ده قریه است -انتهی. نام یکی از دو دهستان بخش گناوه از شهرستان بوشهر. حدود و مشخصات آن بدین قرار است: از شمال به دهستان شبانکاره و از جنوب به دهستان انگالی و از مغرب به خلیج فارس و از مشرق به دهستان زیارت. این دهستان در جنوب شرقی بخش واقع است و رود حله که از بهم رسیدن دو رود خانه شاپور و دالکی تشکیل میشود از وسط دهستان جاری است و حد فاصل آن از دهستان حیات داود و رود خانه شور است. این دهستان در جلگۀساحلی قرار دارد و هوای آن گرم مرطوب است و آب مشروب و زراعتی اهالی از رودخانه و چاه تأمین میگردد. محصولات عمده اش عبارت است از غلات و اندکی خرما و سبزی. شغل اهالی زراعت است. این دهستان از 15 آبادی تشکیل یافته است و سکنۀ آن در حدود 5200 تن و دیه های مهم آن عبارتند از: محمدی، احشام احمد، مجنون، قلعه سرجان، کره بند، قلعه سوخته و مهرزی. قریۀ محمدی مرکز دهستان محسوب میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)